سیب مهربانی

سیب مهربانی در دستان توست اگر ...

داستان ۱: نجوای نینیشیر

پدرم رو کشتن، مادرم از بیماری مرد و من بدبخت و تنهام ای خدای من من از اینکه دفتر پدر خاک و مادر آب رو دارم خوشحالم، از اینکه لب آفریدی برای من که بتونم باهاشون حرف بزنم خوشحالم اما، دوست دارم اونا رو تو آغوش بگیرم پس کی صداشون رو بشنونم؟ کجا نوازش بشم؟ کی منو میبوسه و من کیو ببوسم؟ من نیازمند و تنهایم
+ نوشته شده در پنجشنبه 13 مرداد 1401ساعت 19:22 توسط نفیسه سادات |